نتایج جستجو برای عبارت :

فرمانروا! میشه زودتر؟!

خودت گفتی:
همانا با هر سختی، آسانی ای هست
پس همانا با هر سختی، آسانی ای هست.
 
این فرمایشت، به یک معنا، اشاره نمیکنه به ظهور؟
سختی ای بالاتر و دردناکتر از این هست؟ فرمانروا بنظرت برای شیعه دردی از این بالاتر هست که امام داره اما نمی‌بینتش؟ امام داره ولی تنها...هم خودش تنهاست هم امامش...شیعه ای که دین داره اما بهش عمل نمیکنه...آرزوی رسیدن به لحظه ی دیدار فرمانروا رو داره، دیداری که هم خودش راضی باشه هم فرمانروا...آرزو داره اما تلاشی براش نمیکنه
فرمانروا جانم، دور بگردم، میگم میشه خواهش کنم مریضا رو شفا بدی؟ میشه؟
لطفا....خواهش....
مرسی
خب اگه لطف میکنی، بقیه هم مریض نشن،خب؟! هوم؟ 
و وقتی اینطور شد، ما هم قدر قدرت تو رو بدونیم
الانم بدونیم ولی میگم ینی ناسپاس نباشیم اونوقتم، اینجور که تو قرآن میگفتی بعضی از ما آدما وقتی تو  کشتی گیر میفتیم و راه فراری نداریم، توبه میکنیم و  ازت کمک میخوایم بعد که به ساحل نجات میرسیم همه چیزو فراموش میکنیم، آخه زشته واقعا آدم فرمانروایی به زیبایی و م
شازده کوچولو به سیاره‌ی دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاهِ تنها زندگی می‌کرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند. اما فرمانروا که دلش می‌خواست او را نگه دارد گفت «نرو، تو را وزیر دادگستری می‌کنیم!»
شازده کوچولو گفت «اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم»
فروانروا گفت «خب، خودت را محاکمه کن! این سخت‌ترین کار دنیاست... اینکه بتونی درباره‌ی خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...»
 
-----------------------------
میگن سکه شده ۶ م
ینی اگه ۱۱۰ تاشو میگرفتم الان ۶۶۰م داشتم
ولی الان ندارم
الان چی دارم؟
شغل ؟ چه شغلی؟ کارگری!
فک میکنید پشیمونم؟
نه...چون ۸ سال آرامش + دل خوش+ خدایی که رزاق اینا همه مال منن...بدون اون پول زنده موندم، راحتم بودم اما بدون این سه گزینه آخری....نمی گذشت...
میتونستم بگیرم، براحتی...ولی نمیدونستم خرج کنم، براحتی! خداروشکر... نه خودمو اذیت کردم نه اون بنده خدا رو....
شکر...
میدونم بیشتر از اونا رو فرمانروا بهم میده...اگه نیاز باشه، اگه صلاح ب
فاطمه دلش گرفته....
بازم فهمیدم که خیلیا بهم دروغ گفتن
واقعا خسته شدم...
دیگه نمیدونم بیرون ازین خونه چی رو میشه باور کرد؟
 
این دومین باره که میفهمم یکی حتی اسمشم دروغ گفته 
نه فقط به من
 
به خیلی های دیگه....
خوبه که کار مهمی هم باهاش نداشتم
ینی تو زندگیم پررنگ نبود....
اما نمیفهمم چرا بهمون کمک کرد؟
چرا تو مترو هم دیدمش
و چرا یهو غیبش زد؟
چرا اون دسته منو فرستادن سمت اون...و چرا .... اون علائم چی میگفت؟
اون رفتار چی بود؟
چرا کمک کرد؟و برای کمک به ما ب
امام مهدی علیه السلام فرمانروا و مالک سرتاسر زمین (به روایت اهل سنت عمری)
محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:
حضرت ابن عباس رضی الله عنهما از رسول الله (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که فرمودند: چهار شخص بوده‌اند که فرمانروای و مالک سراسر روی زمین شده‌اند که از آن چهار شخص دو مؤمن و دو کافر هستند ذو القرنین و سلیمان از مؤمنین هستند و از کافران نمرود و بخت نصر هستند. پنجمین فرمانروای روی زمین یک شخص از اهل بیت من خواهد
 
یاد بگیر  در محل کار  یا پیش آدمهای به اصطلاح بزرگ ، زودتر از اینکه اونها دستشون را بیاورند جلو شما زودتر دست نده .
 
 
من بعد از نماز جماعت با امام جماعت خواستم دست بدهم و عبارت قبولی نماز بگویم ولی دست من نزدیک 20 ثانیه جلو ماند و ایشان مشغول خوش و بش کردن با یک نفر دیگه بود.
 
 
 
 
عصر جمعه در حال درس خوندن و استفاده از ته مونده های انرژیم میدونی یهو چی یادم اومد؟!تمام روزهایی که با شوق من زودتر رسیدم و کل تئاتر شهر رو زیر نظر گذروندم که پیداش کنم!
اینکه هر آدمی از کنارم میگذشت یه لبخند گنده روی لب من میدید و بس
این اواخر حس میکردم میاد یه جا قایم میشه منو زیر نظر میگیره :]]
درسته هربار شوخی میکنم که دیگه از این به بعد زود نمیرم اما مطمئنم که بازم زودتر از اون میرسم. 
راستش عمدا زودتر میرسم که این حس قشنگ رو از خودم نگیرم :)
د
بارها شده روزهایی رو در زندگی داشتم 
که گفتم ای کاش زودتر بگذره راحت شم
روزهایی که از خدا خواستم زودتر تموم شن
اما
بعد که زمان گذشته
از اون روزها بیشتر یاد کردم و حسرتش رو خوردم
دیدم که اون روزها زندگیم رو عوض کرده
خیلی چیزها یاد گرفتم
آنیونگ وانس
خب راستش یه چند روزیه من هر چی پست میزارم لینکاش میپره و دلیلشو هم نمیدونم و خیلی متاسفم باور کنید تقصیر منم نیست ولی سعی میکنم هر چه زودتر این مشکل رو بر طرف کنم و از شما هم خاهش میکنم زیر همین پست تمام لینک های خراب رو کامنت کنید تا هرچه زودتر ما درستشون کنیم
معنی اسم آرشا و کیاشا
آرشا
به معنی مقدس و پاک با ریشه پارسی
http://iraniannames.blog.ir/
کیاشا
به معنی شاهنشاه و شاه شاهان با ریشه پارسی (مرکب از کیا یه معنی حاکم ، سلطان و فرمانروا و شا مخفف شاه)
البته معنی و توضیحات بیشتر در مورد نام آرشا را سایت نام فارسی تهیه کرده است که می توانید ببینید:
اسم آرشا
اول رب
دوم خرید و بازار
سوم خیار شور
چهارم سبزی خورشتی
پنجم دوباره رب
ششم گردو
هفتم فرش شستن
هشتم لوبیا سبز و لابد دیگه نخودم تا اونموقع میرسه
نهم خونه تکونیه پاییزی
دهم خیاطی
یازدهم شاید یه تابلو روباندوزی
 
خداروشکر چه خوب:) کاری هست که انجام بدم خانواده ای هست که کنار هم انجامش میدیم خونه ای هست که توش اینا رو درست کنیم و روزی ای هست که بخوایم کاراشو بکنیم
خداروشکر که زنده ایم فرصت شکرگزاری داریم
خداروشکر که روزیمون دست فرمانرواست
 
کارای
واقعا برات متاسفم... 
واقعا متاسفم.. 
چرا وجودت از روی زمین پاک نمیشه؟
چرا اینقد وجودت شیطانی شده؟
حالم بهم میخوره ازت.. حالم بهم میخوره ازت!
فقط کاش بشه زودتر خدا رو ملاقات کنی چیزاییکه لیاقتته نوش جونت بکنه
خواهش میکنم زودتر
❇️❇️امام صادق علیه السلام
درباره کسی که دچار وسوسه و کثرت شک در نماز شده می فرمایند:این خبیث (شیطان) را به شکستن نماز عادت ندهید تا آنکه بر شما طمع بندد❌⛔️" زیرا با شیطان هر گونه رفتار کنی همان طور عادت می کند"⛔️❌سپس هر گاه در نماز زیاد شک کردید اعتناء نکنید و نماز خود را نشکنید،
چنانچه این کار را چندین بار انجام بدهید دیگر شک به سوی شما بر نمی گردد.
این خبیث دلش می خواهد که بر شما مطاع و فرمانروا باشد، وقتی دید از فرمانش سرپیچی می کنید می
این دنیا موعود خودشو میخواد... روزها بیقرار و بیتاب اومدن موعودی هستن که حق حسینیا رو بگیرهآقایی که خودشم عزادارهآقایی که همه چی با اومدنش بر میگرده سر جایی که باید باشهدنیا پر از زیبایی میشه آدما دیگه گرگ نباشنو مثل خواهر و برادر با هم رفتار کنننه این خواهر برادرا ها...مثل امام حسین و حضرت زینب... فقط دیگه یزیدی نیست ... عاشورا تکرار نمیشه :) همه دلشون پاک و مهربون و بزرگ میشهدنیا پیشرفت میکنه و پیشرفتا در خدمت انسان برای تکاملش  و رسیدنش به اوج
هربار که از پشت تلفن صدای پدرم رو میشنونم، مهربون تر و آروم تر از دفعه قبل باهام حرف میزنه ... امشب حتی صداش میلرزید و دلم میخواست همونجا بهش بگم نمیشد یه کم زودتر مهربون میشدی؟نمیشد؟نمیتونستی زودتر نرم بشی؟اون موقع که باید نرم میبودی...دلم میخواست اینارو فریاد بزنم و بهش بگم که این مهربونیت آزارم میده...بیشتر از هر چیزی توی این دنیای لعنتی
کاش یکی بود که زودتر بهم می‌گفت زیادی باور نکن. یا مثلا "به این دختره بگم به هر کسی اعتماد نکنه." وای باورم نمیشه که روز اول این تو ذهن‌ش بوده. زجر می‌کشم از همه‌ی این‌ها.
+ من آدم اعتماد نکردن نبودم. وقتی به خودش اعتماد نداشت، منم اعتمادمو ذره ذره از دست دادم.
 
دیگه اینجا ناله نمی‌کنم.
دوستش دارم و تامام. باید آزاده باشم. باید هر آنچه از دست دادم رو فراموش کنم. هر آنچه از دست رفته.
خدایا زودتر و بیشتر بی‌حسی بده بهم.
 
دیشب برای اولین یار بعد از مدتها دوست داشتم زودتر برسم خونه ، با مامان حرف بزنم و برم‌تو تختم، بخوابم!
برای خودم خیلی خیلی عجیبه ،اصلا غریبه...
اصلا حالم داشت از جایی که همیشه دوست داشتم تا دیروقت اونجا باشم(بیرون) به هم میخورد ، خیلی خیلی حال غریبی بود...
این اثر در زمره‌ آثار تخیلی نوشته شده ‌است و برای گروه سنی ب و ج در نظر
گرفته شده. رُمان از فضایی بسیار شاد با تصاویری زنده برخوردار است. نقطه قوت رُمان
در ارزش دادن به تخیل و ایجاد فضایی زنده در ذهن کودکان است که این فضا می‌تواند به
پویایی و خلاقیت ذهن کودکان کمک به سزایی کند. رنگ و صدا و تصویر در رُمان ماهک و غول
سرزمین پارچه‌ها جایگاه مشخص و قابل قبولی دارد و به پشتوانه‌ این سه عنصر قوی، اثر
از شادابی خاصی برخوردار است.

ماهک(شخصیت اصلی رُم
کاش چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم. تولدم همزمان می‌شد با اوایل پادشاهی محمدرضا پهلوی. چند سالی از کودتای سال 32 گذشته بود و احتمالا در صحبت بزرگترهایم از آن می‌شنیدم. فضای سیاسی عاشورای 42 را از نزدیک حس می‌کردم. شروع همه‌گیری مبارزات سیاسی گروه‌های مختلف را می‌دیدم.
ادامه مطلب
هوراااااااااااا
خیلی نازی خیلی مهربونی، خیلی خوبی
آخ که چقدر منتظر بودم به اون خانواده کمک کنی...چقدر نگران اون وضعیتی بودم که شنیدم...فقر شدید...تا حدی که پول قرض بگیرن برای خریدن یه پاکت خرما، که هم خودشون بخورن هم بچه شون، که پول خریدن هیچی دیگه نداشتن...
 
خیلیا وسیله ی تو شدن برای کمک به اونا
یکی هم بهم خبر خوب حل شدن مشکلشونو داد
ممنونم که از لطف بیکرانت به اونا هم کمک میکنی، میدونم برات مهم بود که دست رد به سینه ی بنده ی محتاجت نزنن، میدونم
دیگه حوصله ی هیچی رو ندارم .دوس دارم مامان بابام زودتر جدا شن.و دنیا به آسایش برسه.دوس دارم زودتر درسم تموم شه و من بتونم احساس آزادی کنم . دوس دارم یکی رو داشته باشم که حوصله ی منُ داشته باشه . فقط یکی.فقط همون یدونه رو میخوام. دوس دارم به کامک بگم یه نازپروده ی لوسِ گریه اوی آب دماغیه و مادرش گند زده با تربیتش.و بهش بگم ازین ضعیف بودنش متنفرم. و اونم بدش بیاد و ناراحت شه و بیشتر به قول خودش احساس خشم و نفرت کنه .
در حال  حاضر از بسیاری از کشورها می شنویم که برای ورود و گسترش ویروس کرونا در کشوورشان آماده می شوند. بعنوان مثال در حال تجهیز بیمارستان ها هستند. اقلام مورد نیاز بهداشتی را تولید و ذخیره می کنند و ....
 
جالبه که ما قبل از اعلام رسمی مرگ و میر در کشورمان فقط و فقط می گفتیم که دروغه و ...
 
خب نمی شد بجای این حرفها آماده بشیم؟ نمی شد زودتر به تولید الکل و ماسک و غیره مبادرت ورزید؟
نمیشد زودتر یه کاری کرد؟
 
واقعا ما دیگه کی هستیم؟!!!!
دیشب تا 3 بیدار بودم. میتونستم زودتر بخابم اگه زودتر مباحث دیروزمو تموم کرده بودم. یعنی اگه یک ساعت یا میم وقتم گرفته نمیشد یا آقای پ بهونه گیری نمیکرد از رفتارم و مجبور نمیشدم باش حرف بزنم ک رابطه م خوب بمونه. 
امتحانای سنگینی دارم و تلاشم ب استفاده از چندروز فرجه س. الان خسته ام. از مباحث امروزم عقب افتادم و مغزم از یک هفته گذشته ای ک بد خوابیدم خسته س. 
امیدوارم بتونم نمره های خوبی بگیرم. 
+چرا دور و برم پر شده از تظاهر؟
چند دقیقه دیگه میرسم خوابگاه.توی مرخصیم خیلی تفریح کردم.عموم و زن عموم و دخترشون سارینا اومده بودن ایران و من با ماشین کلی گردوندمشون.همه فامیل رو خدا رو شکر توی این مرخصی دیدم.
اما این دو روز آخر کلی اتفاقای بد کوچولو کوچولو برام افتاد که روحیم رو خیلی خراب کرد.امیدوارم زودتر روحیه بگیرم و اتفاقای بهتری برام رقم بخوره چون واقعا الان احساس بدی دارم.
بهتره کمی تندتر راه برم که زودتر برسم خوابگاه...فعلا...
که زیر پای شماست
آقا اگر از شوق و آرزوی دیدارتان، پیش از آنکه برسید، جان دادم
سلام من تا ابد و در همه ی اوقات تقدیم شما
و اگر وقتی که آمدید، به سبب گناهانم میبایست به دست مبارکتان مجازات شوم، تمنا میکنم اجازه بدهید اول دستانتان را ببوسم، بعد حکم را به شمشیر اجرا کنید، هرچند من با وجود گناهان زیاد و  شرمساری وافر، به درگاه حق تعالی ، امیدی بی پایان دارم، چه بسا که از سر لطف خود فرمانروا، همه ی آنهایی که از من ناراضی هستند را راضی به بخشودنم کند
شرکت فاکسکان، سازنده گوشی تلفن‌های آی‌فون اپل در اقدامی غیر عادی، به تولید ماسک پزشکی می‌پردازد.
این شرکت همچنین در پی آن است تا خط تولید قطعات الکترونیک خود را که به خاطر انتشار ویروس کرونا متوقف شده از سر بگیرد.
شیوع ویروس کرونا باعث افزایش شدید تقاضا برای ماسک شده و در سراسر جهان اکنون کمبود ماسک‌های پزشکی وجود دارد.
فاکسکان می‌خواهد تا پایان ماه جاری، روزانه دو میلیون ماسک تولید کند.
این شرکت در شبکه اجتماعی وی‌چت گفته "در نبرد با ای
متن آهنگ بزار برو
تو خوب بودی هیچ شکی نیست میخوای بری خب حرفی نیست دیگه بهونه نیار بروخاطرات زود از بین میرن حرفاتم که بی تاثیرن پس معطل چی ایحالم از وقتی‌ رفتی‌ مثل آسمون گرفته داغونه داغونههوا هم که با ما قهره انگار پره باد و تگرگ و بارونه بارونهدل من هواتو کرده میون این همه ویرونی ویرونیتوی این شهر شلوغو تاریک مثل من دیگه داغون نیستتو خوب بودی هیچ شکی نیست میخوای بری خب حرفی نیستدیگه بهونه نیار بذار خوب تموم شه زودتر بذار بروخاطرات زود
بسم الله 
صدایش می آمد و خودش نبود، شصت هفتاد ساله میزد صدایش؛ پیر، ناهماهنگ، خش دار. انگار تارهای صوتی اش چین خورده بودند و لای چین ها دود اگزوز اتوبوس های فکسنی جمع شده بود  و اصوات هنگام عبور لابلای آنها گیر می کردند . یک همچین صدای ناجوری داشت . همینطوری که داشت حرف میزد از جلوی اتاقمان رد شد . سی سالش هم نبود . شوکه شدم و فکر کردم : صدایش زودتر از خودش پیر شده و ناگهان دلم گرفت . 
کدام بخش وجودم زودتر از خودم پیر شده بود ؟ 
همیشه بخش هایی از وج
نمیدونم چرا هیچوقت اونجوری که دلت میخواد پیش نمیره
ای کاش یه روزی برسه همه آدما به مراد دلشون برسن..
مراد ما همون آرزو شما هست.
دلم میخواد یه روزی بیاد همه حالشون خوب باشه 
روزی برسه همه چشاشونم بخنده و کلا شاد باشن..
نمیدونم چرا همیشه اونجوری که دلم میخواد پیش نمیره..
هوف...
پس کی منم مثل بقیه میتونم به آرزوهام برسم و خوشحال باشم؟
هوووم؟؟
مغزم پیچاپیچ هست و نمیدونم چی بگم که بتونم تموم اون حس های
مختلفمو بریزم بیرون تا یکم از شر این سردرد های مز
تمام مساله این است که هیج چیز را برای همیشه در تعلیق نمی توانی نگه داری. تاریخ به انتظار تصمیم تو نخواهد نشست، تو میتوانی زودتر از ان لحظه که انتظار به اوج خود می رسد و ظرف بلور میان زمین و هواست، ضربه ات را بزنی و انتظار را پایان بخشی، اما هرکز نمیتوانی کاسه را میان زمین و هوا رها کنی، زودتر شکستن، اری، دیرتر شکستن، شاید.اما به هر حال، شکستن ، نقش بلور است.هنگامی که معرکه، معرکه ی عبور است نه توقف و عبور، ذات همه چیز است.
نادر ابراهیمی
آتش بدون
امروز روز دفاع پروپوزال پایاننامه ام بود. البته کمی دیر شده و باید
زودتر از این انجام می دادم. فکر می کردم سخت گیری و بگیر ببند زیادی داشته
باشه و کلی روی آن کار کرده بودم مخصوصا دیشب که شب دفاع بود تا دیروقت
روی آن کار کردم. خوشبختانه زیاد سخت نگرفتند و بجز ایرادات جزئی با
پروپوزال موافقت شد.
امیدوارم هرچه زودتر جمع آوری دیتاها تکمیل شود و به نگارش برسم. واقعا
این پایاننامه مزخرفترین و بیهوده ترین کار در کشور ما است. وقت و هزینه و
انرژی آدم
قبلا وقتی خانوم ابریشمی، خیلی کوچیک بود، من نگا که میکردم، اصا ذوق عالم میومد سرریز میشد تو قلب من، بعدم میشد یه آبشار که محل فرودش تو صورت من بود، و گل لبخند منو، همین عشق آبیاری میکرد
اونوقتا فکر میکردم، اگر بمیرم هم حتما از فرمانروا اجازه میگیرم برای یه شبم که شده منو برگردونه توی دنیا، وسط مجلس عروسیه، دخترم خانوم ابریشمی ...
انقدر علاقه...انقدر آرزو....اون همه امید...
فکر نمیکردم روزی بیاد که نقشه بکشم برا چند سال آینده، برای شب عروسیه هم خ
دو هفته پیش به عوض گرفتن قطار از قم، از طهران قطار گرفتم و فکر کردم که از قم قطار گرفتم!
زودتر از موعد به راه‌آهن رفتم که صدا زد قطار ۱۸۶ مشهد سوار شن و من با خودم گفتم که چرا یک ساعت زودتر داره مسافر می‌زنه؟!
بلیط رو نگاه کردم و دیدم ای دل غافل، من از طهران قطار گرفتم و خدا رحم کرد که در محوطه راه‌آهن حاضر بودم و قطار هم از قضا از قم می‌گذشت و القصه به خیر گذشت.
امشب هم فکر می‌کردم که قطار قراره ساعت ۲۲:۱۵ بره سمت طهران و و سلانه‌سلانه کارهام ر
یکی از کارای قشنگ عروس چهارمی، اینه که گاهی زنگ میزنه به گوشیه مامانم بعد میگه: مامان یه چیزی بگم؟ مامانم میگه : بگو فرشته ی من زنداداشم میگه چیز مامان، میدونی، خب، راستش، ببخشید چقدر صلوات خونده بودین که هنوز صدقه اش نکردین؟ مامانم هم میگه مثلا فلان قدر بعد زنداداشم میگه خب دیشب محمد ابراهیم دندونش درد میکرد منم از صلوات های شما خرج کردم گفتم دعای شما زودتر مستجاب میشه مامانمم میگه دعای خودت زودتر میگیره دلت پاکتره، ولی خوب کردی دخترم هر و
آیین خیلی زودتر از هم سن و سال‌هاش توی فامیل زودتر به حرف اومد و شروع به جمله سازی کرد، کلماتی را به کار می‌بره که ما بهش یاد ندادیم و خودش از محیط دریافت کرده.
امروز به مریم می‌گفتم فکر می‌کنم آیین نسبت به هم سن‌هاش خیلی خوشبخته، چون می‌تونه خواسته‌هاش و احساساتش را بیان کنه، ولی اون‌ها نه، اگر چیزی بخوان باید با گریه و ایما و اشاره بفهمونن که خب خیلی سخت‌تره. اما آیین چیزی توی دلش نمی‌مونه، موقع بازی با اسباب‌بازی‌هاش حرف می‌زنه یا
میدانی کجایم ؟!  قبرستان 
همانی که اولین بار آنجا پای حرفهایت نشستم البته تو که چیزی نمیگفتی همه ی حرفها را من میزدم ، برایت از صنعت موسیقی آمریکا گفتم ، از فوتبال ، از دین ، سیاست ، از همه چیز به جز احساس . دلتنگ آن روزهایم ...
همنشینی با تو تنها فایده ای که داشته این است که وقتی شبی وحشتناک را پشت سر میگذاریم ، برخلاف اغلب ادمها که آرزو میکنند ،صبح بیدار نشوند ، ما آرزو میکنیم زودتر خواب مان ببرد تا صبح را زودتر آغاز کنیم ‌ ... گویی همه چیز سرجا
قطراتم اشکم گوله گوله میاد پایین..
چه حال غم انگیزی دارم من..من لیلام۱۹سالم هست:)
گاهی وقت ها باید کنار گذاشت همه چیزها و فقط خودت
را نگه داری برای ثانیه ای...من خوشحال نیستم.ادای خوشحال هارو 
درمیارم..من خوشبختم؟
نه..
دلم عین یک گنجشک تازه به دنیا آمده است،،همانقدر کوچک همانقدر
ترسیده،،باهمانقدر تپش قلب بالا..
این دنیا چیز خوبی نبوده برای من..بدو تولد از پا گذاشتن به این دنیا
هراس داشم و با کلی جیغ و چشمانی گریان مرا به زور به این دنیا 
آوردند و
سال 1399 هم در حالی شروع شد که واژه کرونا بیشتر از واژه تبریک عید در بین ما در جریان است.
همه در مورد کرونا و آمار تلفاش صحبت میکنن. این وسط دلم برای بچه ها می سوزه!
زمان ما مثلا سال 82 و اینا که خیلی کوچیک بودم خبری از این چیزا نبود و کلی شور و امید داشتیم برای زندگی برای بزرگ شدن! اما این روزها وقتی همش می بینن دنیای آدم بزرگ ها پره از مرگ و غم و موشک دلشون میخواد همینطور کوچیک بمونن.. منم دلم میخواد کوچیک بمونن..
به قول عبداله په شیو همیشه بهشون میگ
بسم الله 
نمیتونم بگم این روزا پر اضطراب‌ترین روزای زندگی منه، چون بدتر از این رو هم گذروندم... ولی در نوع خودش سختیِ بی سابقه ای داره
داشتیم زندگیمونو میکردیم، هر روز با تکرار جمله ی " تا به شلوغی و گرونی دم عید نخوردیم خریدامونو تموم کنیم"، سرگرم بودیم با گیر دادن به فلان جمله ی خواهرشوهر و برادرشوهر، مشغول تلاش برای برنامه ریزی سال جدید، کرونای منحوس از راه رسید.  راستی راستی کی فکرشو میکرد که دیگه هیچی سرجای خودش نباشه
خدا کنه این روزا زو
ساعت خواب پسر رو به سختی یکی دو ساعت جلو کشیدم حالا هرکاری میکنم ساعت خواب خودم درست نمیشه امشب سعی میکنم یکساعت زودتر بخوابم که ازونور زودتر بیدار شم و وقت بیشتری داشته باشم برای ساختن روز بهتر 
باید عادت کنم به زندگی منظم و با برنامه تا بتونم موفق باشمو به کارام برسم 
اگه همینطور جلو برم فقط به خودم آسیب میزنم 
دوست ندارم یکسال دیگه از عمرم رو نابود کنم 
پس باید سختی بکشمممم :( برای رسیدن به بهترین ها 
الان مثلا دارم خودم رو برای فردا آماد
زبان بسته ام را باز کن مولا
خودت این شعر را آغاز کن مولا
حقیرم دست بر دامان تو هستم
کویرم تشنه ی باران تو هستم
تو دریایی ! نه، دریاهای بسیاری
برای طبع من مضمون دشواری
من از تو قطره ای را هم نمی دانم
به وقت شعر در ابهام می مانم
«علیٌّ حُبّهُ جُنَّه» ، ملاکی تو
به درگاه تعالی بس که خاکی تو
«قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه» مقام تو
عوالم مورِ آیات عظام تو
«وَصیُّ المُصطفی حَقّا» که مولایی
تو خیر الاوصیا، عالی اعلایی
«امامُ الانْسِ و الجِنَّه»، امامی
زبان بسته ام را باز کن مولا
خودت این شعر را آغاز کن مولا
حقیرم دست بر دامان تو هستم
کویرم تشنه ی باران تو هستم
تو دریایی ! نه، دریاهای بسیاری
برای طبع من مضمون دشواری
من از تو قطره ای را هم نمی دانم
به وقت شعر در ابهام می مانم
«علیٌّ حُبّهُ جُنَّه» ، ملاکی تو
به درگاه تعالی بس که خاکی تو
«قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه» مقام تو
عوالم مورِ آیات عظام تو
«وَصیُّ المُصطفی حَقّا» که مولایی
تو خیر الاوصیا، عالی اعلایی
«امامُ الانْسِ و الجِنَّه»، امامی
اطلاعات زیادی را می‌توان از ضمیر ناخوآگاه انسان کسب کرد. این اطلاعات حقایقی جالب و باورنکردنی را راجع به شخصیت هر فرد آشکار می‌کند. روانشناسان طی تحقیقی پی برده‌اند که ضمیر ناخودآگاه انسان مرجع تمام خاطرات، ترس‌ها، آرزو‌ها و اطلاعاتی است که انسان از کودکی تا بزرگسالی کسب کرده است. در واقع هرچیزی که ما دانسته یا ندانسته در پیرامون خود حس می‌کنیم به نوعی در ضمیر ناخودآگاه ما ثبت می‌شود. آزمون‌های متعددی برای پی بردن به شخصیت افراد با تو
۱. دوستی هر بار زخم میزنه با حرفاش و بعد برام چسب زخم اکلیلی اعلای خارجی میفرسته...
امشب عوض تیکه هایی که پرونده بهم پیام داده تو یه دختر خودساخته ای....
به من زخم نزن....من چسب زخم نمیخوام دوست عزیز....
۲. درین شب قدر شیعیان جهان اومدم بنویسم خاک بر سرت دوست من....اما دلم نیومد...تو هم گناه داری....مثل همه جوونای بلاتکلیف...مثل همه آدمایی که زندگی گاهی اوقات سالهای سختی و غیر منصفانه ای رو براشون رقم میزنه...
میدونم اشفته ای چون جای تو اینجا نیست....
و برای
چینی‌ها روش تهیه ابریشم را از ۴۰۰۰ سال پیش می‌دانستند . ماجرا جالبی درباره‌ی نحوهٔ تهیه ابریشم میان چینی‌ها است که می گوید روزی ملکهٔ چین «سی لینگ - شی» یک پیله کرم ابریشم را به غلط داخل آب جوشی که منحصربه‌فرد شست‌وشوی دست‌ها بوده , می‌اندازد . روز سپس می‌بیند که تارهای ابریشمی از باطن پیاله بیرون می آیند . از این فعالیت لذت میبرد و از آن زمان آغاز به نگهداری از کرم‌های ابریشم مینماید تا بتواند از ابریشم آنان برای لباس‌ها به کار گیری نم
ی پیچ بزرگ تو زندگی اونجایی عه که آدم به خودش میاد میبینه دیگه چیزی براش مهم نیست. این که خیلی ها چطور رفتار میکنن؟ چقدر میتونم تغییرشون بدم و این که بیش تر از همیشه فکر میکنی لحظه هایی که میرن دیگه هرگز بر نمیگردن. اون وقت دیگه فرقی نمیکنه تا اینجای عمرتو باهاش چیکار کردی دوس داری هر چی سربع تر هرچی هست رو رها کنی که میبینی این همه بند بهت داغونت کرده. خود خواه تر میشی و میگی زندگی باید همونی بشه برای من که می خوام. دیگه حال غصه خوردن نداری و به
و امروز درخواست ویزای دانشجوییم هم ریجکت شد...
 
بعد از کلی انتظار که CAQ لعنتی صادر بشه که آخرم هنوز نشده، بعد از گرفتن وقت برای آماده شدن CAQ امروز ویزای دانشجوییم با ۳ دلیل ریجکت شد.
تای خانوادگی (دلایل بازگشت به کشور)
هدف از سفر
و مالی
پرونده دانشجوییم هم ریجکت شد
خدا جون خودت میدونستی چقدر دوست داشتم و دارم برم، چقدر براش تلاش کردم، اما نمیدونم چرا به صلاحم نبود که برم کانادا
 
البته فکر کنم تو دوستم داری چون اذت خواسته بودم اگر قراره ریجکت ب
دعا کنید اگر خیر و صلاحه هر چه زووووووود تر بریم سر خونه زندگی خودمون و مستقل بشیم! 
موندن توی این تعلیق و اوامر و نواهی و دلسوزی و نصیحت های والدینم داره برام غیر قابل تحمل و اذیت کننده میشه، و هی طبق قانون " و لا تقل لهما اف" هیچی نمیگم و می‌ریزم تو خودم و احساس میکنم دارم افسرده میشم.
دعا کنید زودتر مستقل بشیم و اگه قراره با کسی چالش و اختلاف نظر داشته باشم کسی باشه که واقعا شریک زندگیمه و باید در جریان تصمیم ها و برنامه هام باشه.. 
ولی خب گفتن
سلام
برای من چند تا سوال در مورد ازدواج موقت (صیغه) پیش اومده که ممنون میشم جواب بدین.میگین پسرای مجرد چون به خاطر تحصیل و شغل و مسکن نمیتونن ازدواج کنن و برای اینکه گناه نکنن خودارضایی نکنن!و زنا نکنن! پس باید راهی باشه برای جواب دادن به نیازشون!
 
خب این سوال برای من پیش میاد که دخترا که زودتر از پسرا به بلوغ میرسن و زودتر از پسران این نیاز رو احساس میکنن خودتون هم در وبلاگ تون شاهدین که متاسفانه تعداد دخترانی که بر اثر فشار این نیاز مبتلا به
خب ما سوار شدیمو داریم میریم سمت رشت. اینقدر خوابم گرفته که نگو. کاش زودتر میرسیدیم الان توقف کرده برای صبحانه. ما که نشستیم منتظر تا باز حرکت کنیم. کاش اصلا زمان حس نمیشدو چشم بهم زدن ادم میرسید. اما اینجوری نیستو مسافت زیادو باید تحمل کرد. رشت جان کاش زودتر میرسیدیم بهت که دلم برای هوای دلبرت بدجور تنگ شده. امروز که هیچکار نکردم. تو ماشین در حال حرکت نمیتونم چیزی بخونم چون سردرد میگیرم. اما وقتی برسم خونه دوباره میشم همون مائده ی پر کار. قول م
شنیده بودم بعضی‌ها در رابطه با سریال فرندز می‌گفتند که ای کاش می‌توانستند سریال را دوباره و چند باره ببینند، این حس در من برای فیلم "Kal Ho Na Ho " وجود دارد، ای کاش ندیده بودمش و می‌توانستم در این شرایط از نو فیلم را بدون هیچ پیش فرضی ببینم. اما به گمانم به جای هر دفعه که در نقش اَمان فرو می‌روم این بار باید نقش نِنا را بازی کنم.
 
*از این فاصله چقدر دور و غیر ممکن به نظر می رسی، ای کاش زودتر از انتظار ممکن شوی، خیلی زودتر.. 
مرا تن زورق است و ناخدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
رسد فایز بساحل یا شود غرق
نمیداند کجا ما را برد دل
***
من از دست کماندارن ابرو
نمی تونم گذر کردن بهر سو
لبان لعل چون خون کبوتر
سواد زلف چون پر پرستو
***
نه من لوکم که بر پشتم زنی بار
نه من مارم که بر فرقم زنی دار
نه من بیدم کزین بادها بلرزم
منم فایز که دارم داغ دلدار
سلام
امروز روز به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی بود که بهش good friday میگن.
چیزایی هم که اینجا نوشته شده از دیدگاه مسیحی هاس طبعا،
هفته پیش حضرت عیسی با 12 نفری که همراهش بودن، اسمشون رو یادم رفته، میرسن به روم. مردم هم انتظار داشتن که با کلی خدم و حشم باشه ولی ایشون سوار یه الاغ و با لباس ساوه میرسه اونجا. یکم مردم تعجب میکنن چون منتظر شاه شاهان، king of kings بودن. ولی خب بازم کت شون رو میندازن رو زمین جلوی پای حضرت عیسی. و خب تو اون زمان یه نفر یه کت شاید کلا د
نام فارسی : فرمانروا
 زبان : فارسی
سال تولید : ۲۰۱۷
محصول : هند
ژانر : اکشن,ماجراجویی,هیجانی
امتیاز IMDB از ۱۰ :۵٫۰
کیفیت : ۷۲۰p DVDrip
کارگردان : Milan Luthria
ستارگان :  Ajay Devgn,Ileana,Emraan Hashmi
خلاصه فیلم  : این فیلم دوران پر تنش سال ۱۹۷۵ در کشور وسیع هندوستان را به تصویر می‌کشد ، زمانی که کاخ پر شکوه گیتانجالی در جایپور برای طلا مورد حمله قرار می‌گیرد و او به محافظ شخصی خود دستور می‌دهد تا طلاها را برگرداند.اما …
 
ادامه مطلب
چند تا اشتباه املایی رو درست کردم. همون پست قبلیس
سلام
امروز روز به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی بود که بهش good friday میگن.
چیزایی هم که اینجا نوشته شده از دیدگاه مسیحی هاس طبعا،
هفته پیش حضرت عیسی با 12 نفری که همراهش بودن، اسمشون رو یادم رفته، میرسن به روم. مردم هم انتظار داشتن که با کلی خدم و حشم باشه ولی ایشون سوار یه الاغ و با لباس ساده میرسه اونجا. یکم مردم تعجب میکنن چون منتظر شاه شاهان، king of kings بودن. ولی خب بازم کت شون رو میندازن رو زمین جلوی پای
فردا بابا میره... ساعت شیش پرواز داره،قرار شد صبح زودتر بیاد و تا سه چهار که باید بره فرودگاه با هم باشیم.
ولی خیلی بی معرفته..فهمید اوضاع چجوریه...می دونه که شاید آخرش مجبور شم برم اونجا و..بعدش دیگه لحظه لحظه اش واسم عذابه...ولی بازم داره میره...تنها:((
ولی فردا دیگه نمی خوام آه و ناله کنم،فردا ر و خوشحال میمونم..بذار با خیال راحت بره ولی کارد که برسه به استخونم دیگه نمی تونم ساکت بمونمو نمی مونم...از راه دور حتما بیشتر دلواپس میشه،بیشتر دلش میسوزه
دانلود آهنگ جدید ایرانی آنیتا بزار برو
 آهنگ بزار برو را با کیفیت128 و 320 برای کاربران همیشگی رسانه تاپ موزیک آماده دانلود کرده ایم + متن آهنگ
بزار برو موزیک جدید آنیتا با کیفیت بالا
Anita – Bezar Boro From Resaneh Top Music
 
تو خوب بودی هیچ شکی نیستمیخوای بری خب حرفی نیست دیگه بهونه نیارخاطرات زود از بین میرن حرفاتم که بی تاثیرن پس معطل چی ای
حالم از وقتی‌ رفتی‌ مثل آسمون گرفته داغونه داغونههوا هم که با ما قهره انگار پره باد و تگرگ و بارونه بارونه
دل من هو
زبان بسته ام را باز کن مولا
خودت این شعر را آغاز کن مولا
حقیری دست بر دامان تو هستم
کویرم تشنه ی باران تو هستم
نمی گویم کرامت را تویی معنا
کرامت از تو دارد آبرویش را
تو دریایی ! نه ، دریاهای بسیاری
برای طبع من مضمون دشواری
من از تو قطره ای را هم نمی دانم
به وقت شعر در ابهام می مانم
«علیٌّ حُبّهُ جُنَّه» ، ملاکی تو
به درگاه تعالی بس که خاکی تو
«قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه» مقام تو
عوالم گوشه ای از احتشام تو
«وَصیُّ المُصطفی حَقّا» که مولایی
تو خیر
با اینکه فناوری ساخت باتری گوشی ها به جایی رسیده که ظرفیت بالایی در نگهداری شارژ دارند. اما پس از مدتی که از استفاده آنها بگذرد مثل روزهای اول شارژ نگه نمیدارند، مشکل از کجاست؟
این درست است که هر باتری عمر مشخصی برایش تعیین می شود، اما موارد متعددی وجود دارند که اگر رعایت نشوند باعث خرابی زودتر از موعد باتری می شود. کارهایی مثل شارژ و استفاده هم زمان از گوشی، داغ شدن بیش از حد و ... هر کدام به نحوی در خرابی باتری تاثیرگذارند.
در این مقاله به موا
در طی اثاث کشی، توی یه پوشه سه تا برگه از شهریور سال قبل پیدا کردم. با میکا قرار گذاشته بودیم هر روز، بر اساس یک کلمه/ترکیب از پیش تعیین شده، حداقل بیست خط بنویسیم و برای هم دیگه بفرستیم، بی هدف یا با هدف، خاطره، داستان یا دلنوشته. بعد از سه روز دیگه ادامه اش ندادیم و دلیلش رو به یاد نمیارم. نوشته های میکا رو ندارم، اما نتونستم برگه های خودم رو دور بریزم، از تنها چیزهاییه که سارای اون زمان رو یادم میاره. اینجا مینویسمشون تا فقط باقی بمونن.
7 شهری
 
شما به‌هرحال از میلِ ما به مرگ سوءِ استفاده کردید. ما دل‌مان می‌خواست‌ بمیریم، با شما؛ که طرحِ ناگهانی مرگ‌اید. اما شما مردن ما را صرف زنده‌بودن‌تان کردید. و انصاف اگر بدهید، ناجوانمردانه‌ست. که شما زودتر از گور بلند شوید.
بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی
آنچه تحقیقات درباره بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی می گوید:
مواد معدنی موجود در بدن، مواد خام ضروری برای ایجاد اتصالات مغزی هستند. یکی از دلایل اینکه بعضی از کودکان زودتر از دیگران سینه خیز و راه رفتن را می آموزند، این است که مواد معدنی مورد نیاز دوران رشد خود را زودتر می سازند....برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید...
بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی
بیماری جسمی خوبیش اینه نمود خارجی داره میبینیش میشه دردشو بروز داد میشه تنهایی عذاب کشید و هوار زد که مریضم و تمام ضررش فقط برای همون شخص میمونه.  
ولی امان از وقتی که بیماری روحی داشته باشید و روانتون مریض شه نه تنها خود شخص درگیره بلکه توی تربیت کسایی که باهاشون زندگی میکنن باقی میمونه و گند هایی که به روح و روان اون افراد خورده میشه نسل به نسل انتقال پیدا میکنه و گاهی شدت میگیره گاهی هم خفیف میشه و سخت ترین قسمت ماجرا اینجاست که بخوای وجود
من خیلی حرف دارم به خودم بزنم، به منی که توی این پنج سال گذشته باعث شد الان این‌جا باشم. پشت کنکور نمون؛ زودتر به فکر «خودت» باش و این‌قدر رهاش نکن؛ زودتر برو اون‌جا و درخواست کار بده؛ نترس، نترس، نترس، هر جا که نترسیدی باعث شدی بهترین خاطره‌ها رو داشته باشم ازش، فقط اون‌ها شبیه زندگی بودن؛ نه بقیه روزهایی که ترسو بودی و کز کردی گوشه اتاقت. این‌ها و هزار تا چیز دیگه رو براش می‌نوشتم. ولی ته‌ش یه پاراگراف اضافه می‌کردم و می‌گفتم لطفا راه
درست وقتی که دارم به جزییات یه مسئله فکر می‌کنم، به این‌که چطور می‌شه اون کار رو پیش برد، کدوم راه بهتره کدوم زودتر به نتیجه می‌رسه..همون موقع اون حس بهم هجوم میاره که اصلاً اصل و اساس ماجرا درسته یا چی.
و خب فرو می‌ریزم.
 
زودتر از چیزی که فکر میکردم زبانو تموم کردم یعنی پنج درس اول رو. اما هنوز درسای اخرو دیکته اش رو مشکل دارم باید بخونم اما الان خسته شدم دیگه میزارمش واسه عصری. میخوام کتابمو بخونم. خب اون روز قبل شنیدن خبر فوت، ارسطو رو تموم کرده بودم  الان رسیدم به قرون وسطا. راستی دیدی براین مگی هم فوت کرد ؟؟ خیلی ناراحت شدم خیلی. :( تازه داشتم ازش یاد میگرفتم. ولی خب چیکار میشه کرد ولی ادم میخواد بمیره هم اینجوری بمیره. :/ من اینور دنیا از مردنش نناراحت شدم و ک
هرسال ۲۱ بهمن، ساعت ۲۱ هم‌صدا الله‌اکبر می‌گوییم
آخرین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها در حسینیه امام خمینی(ره) شامگاه ۲۰ بهمن‌ماه ۱۳۹۷ برگزار شد، یک‌شب زودتر نسبت به سال‌های پیش، برای انجام سنت الله‌اکبر گفتن در شب ۲۲ بهمن.
          

۱- یک‌شب زودتر


امسال مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها در حسینیه امام خمینی(ره) یک‌شب زودتر از برنامه معمول هرسال شروع شد و این تغییر برنامه به دلیل توجه ویژه آقا و التز
نزدیک به ۶ ماه میشه سرگیجه دارم، بخاطر کمخونی، از وقتی تصمیم گرفتم مواد غذایی مقوی تری بخورم بهبود حالم میبینم
اوایل هم مدت طولانی تری سرم گیج میرفت هم نغذاذ دفعاتش در روز بیشتر تکرار میشد، الان در ماه به جای مثلا ۱۲۰ بار، ممکنه ۱۰ بار پیش بیاد اون وقتا هر بار ممکن بود ۵ دقیقه هم بشه حالا شاید یک دقیقه فقط
خوشحالم حالم بهتره
اقلا میتونم کارای روزمره ی خودمو تا حدی انجام بدم و به کارای حیاط پشتی هم برسم
کاری که کردم این بود که مخلوط شیر محلی+شی
از اونها که هر کاری می‌کنن و هر حرفی می‌زنن منفورتر می‌شن
دیده بودم اما فکرشم نمی‌کردم خودم هم مثل اونا بشم
بیچاره چه زجری کشیده 
شرم بر من
کاش زودتر می‌فهمیدم 
باید برگردم و دوباره "نفرت" رو معنی کنم
این بار نه از نگاه خودخواه خودم
 
گاهی زندگی لحظه های جالبی هم داره مثلا" اینکه : من و داداشم با 17 سال تفاوت سنی باهم میشینیم برنامه نویسی می کنیم! یا اینکه باهم میریم یه کلاس مشترک!   بنظرم خیلی قشنگه و عجیبه روزگار چه چیزایی رو نشون آدم میده :) خدایا شکرت * امشب هر دو در تلاش بودیم برنامه راه انداز سون سگمنت رو با آردوینو بنویسیم ، امیرعلی میخواست زودتر از من بنویسه من میخواستم زودتر از امیرعلی بنویسم :) از اونجا که جنس مرد عاشق رقابته ، امیرعلی پیروز شد :) اما خب منم عاشق ت
باز همان ۲ شهربازی قدیمی میزبان کودکان و خانواده هایشان هستند. با این تباین که سال ها از عمر دستگاه های بازی آن ها گذشته است و البته این وسیله های قدیمی با وجود حادثه ساز بودنشان باز هم بوسیله کارگرفته می شوند. تو روزهای اخیر و تنها پس از چند هفته از آغاز بوسیله امر شهربازی ائل گلی هنگام روزهای اخیر سرایت یک فیلم از دستگاه های ضعیف و ویرانه این شهربازی تو فضای مجازی  انگیزه نفوذ شهروندان شد. فیلمی که خاصیت کندرو فرمانروا تبریز و دستور  پلمب ا
تو هم ما رو در حالت "استخوان در گلو" و "خفه‌خون گرفته" دوست داری انگار. باشه! مگه جز اینم میتونم بگم؟ مگه اصلا چیزی میتونم بگم؟!
زود "مرا به من باز دادند" خیلی زودتر از اونکه مسیری که شروع کردم حتی به شکوفایی و باروری برسه. اول کار گفتن بردار برو نبینیمت!
امروز یه باد خنکی میاد که نگو روح آدم تازه میشه اصلا حس شاعرانگی آدم بیدار میشه مخصوصا با صدای این برگ درختا ، خوش به حال اونایی که تو مناطق سردسیر زندگی میکنن 
کاش زودتر پاییز بشه ...
دلم برای سرما و کاپشن و بافت پوشیدن تنگ شده
 
یک روزی با آهنگ توی آسانسور بغضم میشه و  به قیافه ام تو آینه نگاه میکنم و یک روز بعد با همون آهنگ تو اون جعبه ی کوچیک در حال حرکت قر میدم. امروز رو کامل نوسان نداشتم و توی اتوبوس یک کتاب جدید شروع کردم و رفتم ورزش و از سلف جدید ناهار گرفتم و با خواهرزاده ام حرف زدم و جواب سوال کلاس فردا را نوشتم. نمی دونم چی میشه به دخترداییم که چهار سال پیش از علاقه ام به رشته ام میگفتم پیام دادم و لا به لاش گفتم خیلی پول پرست شدم . مدتیه دارم یه کتاب می خونم که نش
یک روزی با آهنگ توی آسانسور بغضم میشه و  به قیافه ام تو آینه نگاه میکنم و یک روز بعد با همون آهنگ تو اون جعبه ی کچیک در حال حرکت قر میدم. امروز رو کامل نوسان نداشتم و توی اتوبوس یک کتاب جدید شروع کردم و رفتم ورزش و از سلف جدید ناهار گرفتم و با خواهرزاده ام حرف زدم و جواب سوال کلاس فردا را نوشتم. نمی دونم چی میشه به دخترداییم که چهار سال پیش از علاقه ام به رشته ام میگفتم پیام دادم و لا به لاش گفتم خیلی پول پرست شدم . مدتیه دارم یه کتاب می خونم که نشو
 
 
 
 
سال گذشت و به پای ثانیه ها افتادیم تا که شاید زودتر بگذرند و آرزو کردیم....
آرزو کردیم و آرزو کردیم تا که سال دهم کابوسی آرزوی محالمان را با بی حوصلگی جامه ی عمل پوشاند
در اسفند روزها را میشمردیم تا که شاید زودتر بگذرند .
شمردیم و شمردیم تا این شماره ها به آمار عزیزان از دست رفته مبدل شد
معلم را خسته کردیم ناراحتش کردیم اما دم نزد...
دم نزد و دم نزد تا که سکوتش کلاس ها را خاموش کرد و امید را هم .
می دانی پزشکی که از تو آموخت عشق را طبابت را و ام
روزی باد به آفتاب گفت: من از تو قوی ترم. آفتاب گفت: چگونه؟ باد گفت آن پیرمرد را می بینی که کتی بر تن دارد؟ شرط می بندم من زودتر از تو کتش را از تنش در می آورم. آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به صورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن گرفت. 


ادامه مطلب
در حال گوش دادن به : delam mikhad -ebiاین روز ها با هر کسی به معاشرت بنشینی خنجر غلاف شده ی ترسش را بیرون می آورد و نشانت میدهد . گفت و گوهای هر روزه مان شده تزریق نا امیدی. تمام آدم های دلسوز دورو برمان ، هلمان میدهند توی یک ماراتن ! ماراتن هرکه زودتر رفت . هرکه زودتر خودش را نجات داد!من به نا امیدی فکر نمیکنم ، نه اینکه امیدوار باشم ! شرایطم چاره ای جز بیخیالی به دستم نمیدهد. میدانی ، بیست و چند ساله بودن سن خوبی نیست ، اگر مثل من هنوز دریایت تلاطم داشته ب
در حال گوش دادن به : delam mikhad -ebiاین روز ها با هر کسی به معاشرت بنشینی خنجر غلاف شده ی ترسش را بیرون می آورد و نشانت میدهد . گفت و گوهای هر روزه مان شده تزریق نا امیدی. تمام آدم های دلسوز دورو برمان ، هلمان میدهند توی یک ماراتن ! ماراتن هرکه زودتر رفت . هرکه زودتر خودش را نجات داد!من به نا امیدی فکر نمیکنم ، نه اینکه امیدوار باشم ! شرایطم چاره ای جز بیخیالی به دستم نمیدهد. میدانی ، بیست و چند ساله بودن سن خوبی نیست ، اگر مثل من هنوز دریایت تلاطم داشته ب
وبلاگ عزیز؛
باور کن من هم خیلی دوست دارم هر روز حرفی برای تو داشته باشم، اصلا مگر برای همین این فضا را باز نکردم؟ اما قبول کن، این روزها باقی شبکه‌های نوشتاری آنچنان زودتر به چشم می‌آیند که دیگر حتی فرصت باز کردن مرورگر دست نمی‌دهد. لعنت بر همه‌شان!
اومدم برم بخوابم دلم نیومد اینو ننویسم... 
صدای جیرجیرک شنیدم . تابستونای دوست داشتنی برام زنده شد. تابستونایی با آب پاشی حیاط. خوابیدن تو پشه بند... پهن کردن یه ساعت زودتر رختخوابا که خنک شه بعد بخوابیم... صدای جیر جیرک  و حتی گاهی واق واق نیمه شب سگ ها... 
+ ای روز شادی ها کی باز آیی؟؟
قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتر برود سوریه، زودتر از موعد گچ پایش را در آورد. کمی می لنگید. اصرار می کردم برود عصا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلم فکرش را هم نمی کردم با این پا برود مأموریت! ‌خوشحال بودم که به مأموریت نمی رود. اما محمود می گفت: «خانم، تو دعا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد». گفتم: «آخرتو چطوری می خواهی توی درگیری با این پایت فرار کنی؟»‌‌ ‌‌ خندید و گفت: «مگر من می خواهم فرار کنم؟ آن قدر م
21 خرداد ساغت 23:45 ....
و چون زودتر از موعدش بود 2 روز زمان برد تا به آغوشم برسه .
و 9 روز طول کشید تا لباس بپوشه و به خونه بیاد .
روزهای تلخی بودند .
آرزو می کنم روزگار دخترم شیرین باشه.
حالا باید یک برچسب دیگه به اینجا اضافه بشه : دخترام 
از صبح که بیدار شدیم خبرای بد پشت  سر هم می رسن حتی اگه نری دنبالشون
نمیدونم خدا چ جوری میخواد از خجالت مردم خاورمیانه در میاد 
خودش بخیر کنه ما دیگه ظرفیتمون پره
 
امروز به بیخودترین شکل ممکن گذشت قبول نکردن تو شهر خودمونم بیام نمیدونم چی میشه منتظرم زودتر بیس و دوم بیاد.
 پرچم یا حسین ماه محرم و صفر رو از سر در خونمون کندم.
هرچی گشتم ماه رو ببینم و با خدا حرف بزنم نشد.
خواستم بگم خدایا من میدونم که زودتر کشاندنم به شهر خودمون و کار پیدا کردنم حتما یک حکمتی داشته.
تا اینجا رو که خودت درست کردی، بقیش رو هم درست کن...
ماه ربیع تون مبارک...
دانلود سری Crow Investigations
خلاصه
با لیدیا کرو اشنا شوید...
لیدیا همیشه میدانسته هیچ قدرتی ندارد، به خصوص وقتی که با باقی اعضا خانواده اش مقایسه می شود. و این همان دلیلی است که او رندگی اش را به عنوان یک کاراگاه تنها در لندن شروع کرد.
 
وقتی یک ابروریزی بزرگ او را به خانه می کشاند، رئیس خانواده از باقی اعضا کمک می خواهد و لیدیا  می بیند که در جست و جو پسر عمویش، مدی است.
 
کرو ها روزی فرمانروا بودند و شایعه ای میگوید که انها هنوز هم قوی ترین هستند.
 سیل
با نام خودت...
نمیدونم این چه سریه که وقتی میریم مدرسه و دانشگاه دوست داریم زودتر تموم بشه و سرکلاسا چرت میزنیم اما وقتی تعطیل میشه دوست داریم زودتر شروع بشه کلاسا:/
توی این روزای کرونایی دارم فکر میکنم چه کارایی رو همیشه میخواستم انجام بدم و به بهونه ی اینکه وقت ندارم مینداختمشون عقب...
الان کلی شنبه هست که همیشه منتظر بودم برسه برای استارت زدن،از همینجا میگم دوستان از همین الان شروع کنین و بالاخره یه قدم بردارین؛دویدن از همین قدم های کوتاه
 
امروز پاسم را تحویل گرفتم و خلاص. پاس خواهرم را هم برده بودم برای تمدید، تاریخ را اشتباه خوانده بود و ۹ روز دیرکرد داشت، باید جریمه می‌شد. رفتم دفتر معاون و همان‌طور که مسئول نوبت‌دهی گفته بود تقاضای "بخشایش" کردم! ظاهرا اصطلاح مصطلحی است. بخشایش کرد و فرستاد رفتم نوبت‌دهی. یک صف طولانی جلویم بود، تعداد زیادی مرد و یکی دو تا زن. فاصله را رعایت کرده بودند، ولی همه در یک صف بودند. آخر صف ایستادم. بعد از ایستادن من، چهار پنج تا خانم دیگر هم
شبا یک عالمه مسکن و آرامبخش میزنم و میخورم و میخوابم که از درد یه کم جدا شم...فرداش پا میشم میرم باز خودم رو له میکنم...الان باز شب شده و من غرق در درد و تب. و دارو هم که... :|کاش خفه شم زودتر...
 
+ ای پرتو لعنتی کی تموم میشی پس؟ :((
 
+ ببخشید که اینقد منفی شدم...:(
 
+میشه برام انرژی مثبت و موج دعا و حس خوب بفرستید؟؟ جوری که حس کنم! لطفااااا... خیلی نیاز دارم.
محصولات حاصل از نشا را می توان زودتر از آن هایی که از دانه روییده اند برداشت نمود. پرورش دهندگانی که از نشا استفاده می کنند، می توانند از بازارهای اول فصل بهره مند شوند و زمان لازم برای تولید یک محصول را کاهش می دهند تا کشت دوم و سوم را در طی یک فصل رشد تولید نمایند.
 
روش تولید نشا صیفی و سبزی
1- نشا و نشاکاری
محصولات حاصل از نشا را می توان زودتر از آن هایی که از دانه روییده اند برداشت نمود.
پرورش دهندگانی که از نشا استفاده می کنند، می توانند از ب
                                                                             
کرت وانه ‌گت … چه فکرایی تو سرش می گذشت وقتی این شاهکار ، سلاخ خانه شماره پنج (Slaughter House 5) رو نوشت ؟؟!!
شاهکار
شاهکار
شاهکار
ونه گات به شیوه ای نو و وسیع در باب تاریخ خشونت انسان می پردازد...
هر بار که شروع به خوندن این کتاب خوب می کردم این جمله تو ذهنم رژه می رفت:
کاش زودتر از این میخوندمت
کاش زودتر از این میخوندمت
کاش زودتر از این میخوندمت
کاش زودتر از این میخوندمت
کاش زودتر از ای
دیروز رفته بودم با بچه های پردیس علوم تمرین کنم والیبال رو که مربی شون گفت هرچی زودتر گواهی اشتغال به تحصیلت رو بگیر از دانشگاه بیار که 1 شنبه بازی داریم
الان که فردا تعطیله من از کجا بیارم گواهی رو؟
کِی تحویل بدم؟
کِی لباس های تیم رو بگیرم؟
صبح باید برم دانشگاه بعداز شش ترم درس خوندن بهتر بگم از دانشگاه اخراج شده ام بخاطر مشروطی دوباره ازمون داده ام و قبول شده ام همون دانشگاه !!! درس خوندن با مشکل جسمی خیلی سخت و طاقت فرسا هست بهرحال همه ی سعی و تلاشمو میکنم که بتونم زودتر درسموتموم کنم
معلمشون نیومده بود و من به جاش سر کلاسِ بچه‌ها رفتم. کلاسِ پایه شیشمِ الف. بچه‌هایی که تازه یادگرفته بودند که شیطون باشن. چند زنگ رو با بچه‌ها قرآن کار کردیم و فارسی. اما زنگ آخر بچه‌ها حوصلۀ کتاب و درس نداشتن ، مخصوصاً که روزِ اولِ مهر هم بود! بچه‌ها بازی می‌خواستند و هیجان. قبول کردم! یکی از بچه‌ها ماژیکش رو از جامدادی‌ش در آورد و داد دستم. از یک تا بیست و یک رو رویِ تخته نوشتم و هر عدد را دادم به یکی از بچه‌ها.
شروع کردم... :
- مرغ ما امروز شی
دیشب سی نفر مهمون داشتیم که به مناسبت خریدن و اومدن تو خونه جدید،اومده بودن خونه مون.من خیلی مهمون دوست دارم اما نهایتا تا پونزده نفر،نه بیشتر...
با اینکه مادرم و خاله ام هم خیلی کمکم کردن اما باز فشار زیادی بهم وارد شد.تو خونه مون یه دست مبل ده نفره داریم و چند تا صندلی میز ناهار خوری که برای پنج نفر کافی بود.برای ۱۵نفر باقی مونده با همسرم رفتیم صندلی اجاره گرفتیم.بعد برو بهترین قنادی شهر که دقیقا اون سر شهره شیرینی بخر،کلی بگرد میوه خوب بخر،
الان نشستم توی این آژانس تا ماشین بیاد. یعنی مها رفته پول بگیره کارت نمیکشه اینجا. از صبح که بیدار شدم زمان مثل چی گذشت تا الان شد. نهارم نخوردیم منتظریم فقط زودتر بریم. امروز دیدی که همونجور که گفتم رفتم پای تخته ریدینگ رو خوب خوندم سوالم جواب دادم یه سوال رو اشتباه شنیدم :( که معلم فهمید چون اونجوری که شنیدم جوابشو دادم. ضایع شدم؟ به هر حال رایتینگم قوی تر از سپیکینگم هست و نمرش هم بالاتر شد 88 اسپیکینگ هم 82 . خب زیادم بد نیست باید رو خودم کار کن
جاده همیشه برای من فوق العاده جالب و جذاب بوده
مخصوصا کشش لاستیکها روی آسفالت
مسیر هیپنوتیزم کننده میشه
مخصوصا وقتایی که جاده رو برای دیدن مـ‌هلام طی میکنم
و هفته ی دیگه میرم دیدار یارم
از همین الان دب تو دلم نیست و میخوام هرچه زودتر این هفته هم بگذره
اما یچیزی الان بدجور داره عذابم میده
اونم اینه که هفته دیگه اینموقع بعد از دو روز و نیم کنار مـ‌هلام بودن درحال جمع و جور کردن برای برگشتنم
و احتمالا عشقم داره سعی میکنه زودتر شام آماده کنه
تا
ولی جوری نباشین که اعضای خانوادتون از کنارتون بودن حس ناراحتی داشته باشن!اینجوری نباشه که من بعد این همه وقت اومدم خونه از همون روز اول بگم کاش زودتر بگذره این چند روز که اینجام!که از همون روز اول باز بخوام هزار جور تیکه و طعنه تحمل کنم و همش به جر و بحث و دعوا ختم بشه.کاش یکم خانوادم درک میکردن فقط!و خب خدارو عمیقا شکر میکنم که اینجا یا شهرای نزدیک قبول نشدم که بیشتر از این بخوام مجبور به تحمل کردنشون باشم!
چقدرم برام مهم نیست عیده!عین بقیه رو
قدر سلامتیو الان میفهمم،، خیلی حال بدی داشتم امروز، نمیدونم چرا
اینقدر تحمل می کنم دردامو... وقتیم حرف دکتر میشه روحیه مو میبازم ولی
وقتیم میرم دیگه ترجیح میدم باهاشون همراهی کنم تا زودتر حالم خوب بشه...
فقط خدا کنه دیگه اینجوری نشم. طفلک علی وقتی زنگ زد فهمید حالم بده اومد
پیشم تا وقتیکه خیالش ازم راحت شد. بااینحال دلش میخواست امشب پیشم باشه
ولی فهمید تنهایی راحتترم فقط پیشونیمو بوسید رفت گفت از حالت بی خبرم
نذار. جلو خانواده ! ولی خوشحال
معلمشون نیومده بود و من به جاش سر کلاسِ بچه‌ها رفتم. کلاسِ پایه شیشمِ الف. بچه‌هایی که تازه یادگرفته بودند که شیطون باشن. چند زنگ رو با بچه‌ها قرآن کار کردیم و فارسی. اما زنگ آخر بچه‌ها حوصلۀ کتاب و درس نداشتن ، مخصوصاً که روزِ اولِ مهر هم بود! بچه‌ها بازی می‌خواستند و هیجان. قبول کردم! یکی از بچه‌ها ماژیکش رو از جامدادی‌ش در آورد و داد دستم. از یک تا بیست و یک رو رویِ تخته نوشتم و هر عدد را دادم به یکی از بچه‌ها.
شروع کردم... :
- مرغ ما امروز شی
یک سری کلمات هستند که من خودم یک زمانی املای آن‌ها را بلد نبودم، یا معنی آن‌ها را نمی‌دانستم. املای صحیح کلمات و طرز صحیح نوشتن آنان همیشه برای من مهم بوده است. املای درست کلمات و نوشتن درست کلمات برای ما مهم اند.
گفتم اینجا بنویسم که برای خودم مروری شود و از طرفی دیگر همیشه بماند.
مصدع اوقات: مزاحم وقت کسی شدن (این‌ها غلط هستند: مسدع اوقات، مسطح اوقات)
غرض از مزاحمت: هدف از مزاحمت (املای نادرست: قرض از مزاحمت)
ضیق: تنگ، محدود (ضیق وقت)
ضیق
از اتاق فرمان اشاره میکنن مث اینکه امروز 13 بدره!!!
والا عیدمونم مث روز عادی بود واسمون ازبس حسش نکردیم دیگه چه برسه 13 به در !!!
ولی چقدر بده اینجوری ... قدیم ندیما همه ی این روزا یه حال و هوای خاصی داشت واسمون
 
+از وقتی بیدار شده داره ابروهامو مسخره میکنه! :/ اگه ادامه بده قصد دارم باهاش برخورد فیزیکی بکنمببینیم باز کجامونو میزنیم ناکار میکنیم
 
+اینکه معلوم نیست کی قراره کنکور بدیم عصبیم میکنه خیلی خیلی زیاد! بنظر من پروسه ی جمع بندی خیلی خیلی مه
راستش یه چیزی که چند روزه ذهنم رو درگیر کرده اینه!
این که تمام ما پشت کنکوری ها ( و کنکوری ها!) انتظار داریم زودتر ازین سد رد شیم و وارد فصل جدیدی از زندگی مون بشیم!
دقیقا مثل این می مونه که تو زمستون چشمامونو ببندیم و بشینیم یه گوشه زار بزنیم تا بهار بیاد! در صورتی که  باید با سرمای زمستون بسازیم و از زیبایی هاش هم لذت ببریم!بهار هم به موقع خودش می رسه! صد البته که زیبایی های زیادی داره اما اون هم بی دردسر نیست ها! لاقل واسه آدمایی مثل من که آلرژی
آقا اون سری که من رفتم ترکیه واسه کارام رو یادتونه؟
تقریبا چندروز از تولد مامانم گذشته بود و منم از اونجایی که فراموش کرده بودم تولدشو-___________-
براش کلی وسیله آرایشی بهداشتی خریدم(دوس داره:d)
بین اونا دوتا دونه اسپری بدن خیلیییی خوشبو هم گرفتم براش*___*
بعد این از یدونه اش خیلی خوشش اومده و همش از اون استفاده میکنه
و از اونجایی که خیلی دوسش دارم و نمیخوام ی وقت خدایی نکرده عذاب وجدان بگیره که اسراف کرده که یدونه اضافی داره و از این حرفا
تصمیم گرف

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها